وبلاگ آشپزیهای مامانوبلاگ آشپزیهای مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

♨..آشپزيهاي مامانم..♨

می خواهم نفس بکشم

1393/11/20 21:55
2,222 بازدید
اشتراک گذاری

 

نامه باید کوتاه باشد،

ساده باشد

بی حرفی از خاک و سرفه... .

 

از نو می نویسم:

سلام تهران!

حال همه ی ما خاک است،ملالی نیست جز سخت شدن گاه به گاه تنفس

که مردم به آن خفگی بی سبب می گویند

با این همه عمری اگر باقی بود، طوری از کنار زندگی می گذرم

که نه آب زاینده رود خشک شود و نه این چشمه های نفت همیشه جوشان!

راستی خبرت بدهم،خواب دیده ام قبری خریده ام بزرگ

به وسعت خوزستان

بی پرده،بی پنجره،بی در،بی دیوار،بی آب،بی نفت...

بخند تهران

هی بخند...

بی پرده بگویمت،فردا نفسم خواهد گرفت و تو دیگر صدای خاموش اعتراض مرا نخواهی شنید

دیگر نه مالچ می خواهم نه آب و نه سهمی از پول نفت

آخرین خواسته ام اما

قطار سریع السیر اصفهان است

و اتوبان تهران - شمال

پولش را از باقیمانده پول نفتت کنار گذاشته ام

 

نامه باید کوتاه باشد

از نو برایت می نویسم:

حال ما همه خاک است!

اما تو راحت باش...

      (بابک مختاری.بهمن 93)

*دیروز نفس های تنگ پسر کوچکم و بی قراری هاش ،مدام اشک رو توی چشمام میورد(مثل خیلی مادران دیگه،حال هممون یکی بود) و غمگین از اینکه کاری از دستم برنمیومد.فقط میگفتم:مامانم،آلودگیه نفست تو نفسمغمگین

و نگران از تکرار تمام مراحل درمانی که به خاطر همین آلودگی و گرد و غبار برای پسر بزرگم طی کردمغمگین

و تکرار و تکرار و تکرار...و سکوت و صبوری همیشگی مردم شهرم!!!

نگرانم...مثل همیشه...مثل خیلی از همشهریهایم که دیروز دیگه به فکر رفتن از شهرم نبودن...در سر فکر رفتن از کشورم رو داشتن...

*منظور از تهران،شهروندان عزیز تهرانی نیستاآرام

پسندها (16)

نظرات (28)